یه روز کنار یه ساختمون شیک و بلند وایستاده بودم داشتم سیگار می کشیدم
یه نفر اومد گفت : پسر جون می دونی اگه پوله سیگارتو جمع کرده بودی الان چقدر پول داشتی؟
گفتم: کُس نگو برادر این ساختمون که پشت سرم می بینی واسه خودمه
مرد کسمغز با تعجب نگاهی به ساختمون کرد و گفت: این که شهرداریه
من با تعجب به ساختمون یه نگاهی کردم همونجوری که بغض راه گلومو بسته بود به سمت مرد برگشتم و گفتم : جونه مادرت واسه کسی تعریف نکن
بعدش دوییدم سوار پورشه ام شدم و از اونجا دور شدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر